معنی گیاهان خوشبو
حل جدول
واژه پیشنهادی
عنبر آسا
فارسی به انگلیسی
Aromatic, Fragrant, Redolent, Savory, Savoury
فارسی به عربی
عطری، مشتم، معتدل، معطر، وردی
فرهنگ فارسی هوشیار
خوشبوی، بویا، طبیه
لغت نامه دهخدا
خوشبو کردن. [خوَش ْ / خُش ْ ک َ دَ] (مص مرکب) معطر ساختن. تعطّر. ترویح.خوشبو گردانیدن. خوشبوی کردن. (یادداشت بخط مؤلف): روزی بت را بیرون آوردند به درّ و گوهر مرصعکرده و بمشک و عنبر خوشبو کرده. (قصص الانبیاء).
از این جنبش آن بود مقصود من
که خوشبو کنم مجمر از عود من.
نظامی.
و نیز رجوع به خوشبوی کردن شود.
خوشبو شدن
خوشبو شدن. [خوَش ْ / خُش ْ، ش ُ دَ] (مص مرکب) تعطّر. (منتهی الارب). خوشبوی شدن. رجوع به خوشبوی شدن شود.
گیاهان
گیاهان. (اِخ) ده کوچکی است از دهستان رمشک بخش کهنوج شهرستان جیرفت. واقع در 36هزارگزی جنوب خاور کهنوج و 4هزارگزی شمال راه مالرو رمشک به کهنوج. محلی کوهستانی و هوای آن گرمسیر و سکنه ٔ آن 20 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
معادل ابجد
1001